جدول جو
جدول جو

معنی پی پوس - جستجوی لغت در جدول جو

پی پوس
(پِ پو)
دریاچه ای است واقع بین روسیه و استونی که بوسیلۀ رود ناروا به خلیج فنلاند می پیوندد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پی کوب
تصویر پی کوب
پی کوفته، پایمال شده
پی کوب کردن: لگدکوب کردن، پایمال کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پوی پوی
تصویر پوی پوی
پویا پوی، پویه پوی، دوان دوان، برای مثال نبد راه بر کوه از هیچ روی / دویدم بسی گرد او پوی پوی (فردوسی - ۱/۱۷۶ حاشیه)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بی پول
تصویر بی پول
تهی دست، تنگدست، آنکه پول ندارد، بدون گرفتن پول، مفت
فرهنگ فارسی عمید
(پِ پو)
یا دریاچۀ چود. دریاچه ای است در روسیه، میان ایالات: پترسبورگ، پسکوف، ریگاو رول. دارای 110هزارگز طول و 45 هزارگز عرض و چندین نهر وارد این دریاچه شود و نیز بوسیلۀ نهر فلین با خلیج لیوونیا، و بواسطۀ نهر نارووه با خلیج فنلاند مرتبط گردد. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پی کوب
تصویر پی کوب
لگد مال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پای پوش
تصویر پای پوش
پا افزار کفش، نوعی از پا افزار چموش چاموش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پا پوش
تصویر پا پوش
کفش، پای افزار، نعل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی پیش
تصویر پی پیش
دوم در حق بازی کردن بعد از پیش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی جور
تصویر پی جور
پی جوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی چوب
تصویر پی چوب
قسمی سپیدار پی جوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی پول
تصویر بی پول
بدون پول بی وجه مجانی، بیچیز تهیدست فقیر
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه اثر پای بجای نگذارد کسی که رد پایش بجا نماند بی نشان: پی کور شبرویست نه ره جسته و نه زاد سرمست بختیی است نه می دیده و نه جام. (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
جلو و عقب پیش رو و پشت سر قدام و خلف: چو شورش در آب آمدی پیش و پس نخوردندی آن آب را هیچکس. (نظامی)، مقدم و موخر (صف و غیره) : پیش و پسی ست صف کبریا پس شعرا آمد و پیش انبیا. (مخزن الاسرار چا. 42: 2) یا پیش و پس کاری را نگریستن، در آن خوب تامل کردن سخت دقت کردن در آن: و ما چون کارها را نیکوتر باز جستیمو پیش و پس آنرا بنگریستیم و این مرد را دانسته بودیم وآزموده صواب آن نمود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوی پوی
تصویر پوی پوی
مبالغه در پوی (پوییدن) تند تند دوان دوان: (نبد راه بر کوه از هیچ روی بگشتم بسی گرد او پوی پوی) (فردوسی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر کوس
تصویر پر کوس
که کوس بسیار دارد پرشکن پر نورد بسیار کیس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر هوس
تصویر پر هوس
آنکه هوس بسیار دارد دارای آرزوی بسیار بوالهوس بلهوس مقابل کم هوس
فرهنگ لغت هوشیار
بوسنده پاظنکه پای کسی را بوسد، پای بوسی تشریف بخدمت: بپا بوس علی بن موسی الرضا مشرف شدم. یا به پابوس کسی رفتن، بخدمت او رسیدن حضور او مشرف شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیش پاس
تصویر پیش پاس
معالجه قبلی. توضیح این کلمه بر ساخته فرهنگستان است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی جوی
تصویر پی جوی
((پَ یا پِ))
جوینده ردّ پا یا اثر چیزی، جست و جو کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بی پول
تصویر بی پول
Thriftless
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بی پول
تصویر بی پول
dépensier
دیکشنری فارسی به فرانسوی
روستایی از دهستان کالج شهرستان نور
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از بی پول
تصویر بی پول
derrochador
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بی پول
تصویر بی پول
boros
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بی پول
تصویر بی پول
สิ้นเปลือง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بی پول
تصویر بی پول
verkwistend
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بی پول
تصویر بی پول
verschwenderisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بی پول
تصویر بی پول
spendaccione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بی پول
تصویر بی پول
gastador
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بی پول
تصویر بی پول
浪费的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بی پول
تصویر بی پول
rozrzutny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بی پول
تصویر بی پول
марнотратний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بی پول
تصویر بی پول
расточительный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بی پول
تصویر بی پول
फिजूलखर्च
دیکشنری فارسی به هندی